با اینکه وسط هفتس و همش دویدم و دویدم و فردام باید صبح زود پاشم تا بدوام دنبال کارام دلم خپاست امروز رو بنویسم  اولا که بسیار انسان کندی هستم و الان یک هفته هست که دارم یه مقاله لیترالی دو صفحه ای را مینویسم که اونم امروز خیر سرم با هزار کمک از چت جی بی تی رسوندم دو ساعت قبل از میتینگ برای استاد اپلود کنم که بتونم چهارتا سوال بپرسم ازش بعدش رفتم پیشش گفت نشد بخونم اما همونجا جلوم باز کرد مقاله رو و هی ایراد گرفت یعنی به خودم میگم اینقدرم از کارم راضی بودم خیر سرم البته نکته مثبت ماجرا این که اول اون کامنتاشو گفت و بعدش من به نوتهام نگاه کردم که چیزایی که میخواستم بپرسم رو ازش بپرسم که دیدم دقیقا به تک تک اونا که نوشته بودم بپرسم اشاره کرد و جواب داد یعنی در واقع میدونستم چه گندیهایی زدم و هرچی ایراد گرفت خدایی به حق بود اما من حال ندارم اصولا و انسان گشادی هستم بگذریم از خودسرزنشگری امروز، یه کار مفیدی که انجام دادم و کلی با خودم حال کردم این بود که کلید سشوارم خراب شده بو
فردا قراره دوباره با این پسر موقشنگ برم بیرون و دیگه به نظرم وقتشه که بفهمم هدفش از این ارتباط چیه فقط نمیدونم چطوری بپرسم دوس ندارم من اونی باشم که اول همه چیو جدی میگیره اما از طرفی هم دوس ندارم الکی وقت و انرژی بذارم و دیر یا زود وابستش شم دارم گوگل میکنم سوالا رو میخونم اما از یه طرف شیطونه میگه مستقیم بپرسم دنبال چی ای از دیدن من و بیرون رفتن با من؟ نمیدونم دیشب بهش مسج دادم و گفتم بلخره این هفته سخت تموم شد بذارین این که چطور گذشت رو بعدا اضافه کنم خب   
امروز شد چهار ماه که رسما و قانونا تصمیم گرفتیم دیت کنیم ماه پیش، سر ماهگرد سوممون موقشنگ رفته بود یه هایک طولانی و دور که من سه روز ازش بی خبر بودم دیگه آخرش داشتم دیوونه میشدم روز جمعه بود 23 آگست ناهار رفتیم بیرون و یه دو سه ساعتی با هم بودیم و بعدش من اومدم خونه و اون رفت هایک با دوستاش از اون روز لوکیشنشو باهام شر کرد که شاید بتونم یه لحظه ببینمش از شنبه صبح تا دوشنبه ساعت 5 دیگه ازش هیچ خبری نداشتم خیلی بد بود سه شنبه بعد از ظهر اومد دنبالم و یه دو ساعتی پیش هم بودیم و رفتیم برای تولد الفی کادو خریدیم و اینقدر دلمون تنگ هم بود که نگو اما خب کلا در ایام امتحانم زیاد و طولانی نمیدیدیم همو طولانی ترین وقتی که با هم میگذروندیم توی آفیس اون بود که من درس میخوندم و خودشم کار میکرد اما خب خیلی باهام صبوری کرد طفلک فک کن کل مرخصیاش به خاک رفت چون 23 هفته مرخصی اجباری داشت و از قبل رزرو کرده بود و خورده بود به امتحان من و منم هیچ جا نمیرفتم فک کنم دو ماه یا شایدم بیشتر نه جایی میر
آخرین جستجو ها